یک نویسندهٔ فارسیزبان به نامِ گلرخ کمالی، که سالِ گذشته شوهرش را به حالِ قهر و به گمانِ رابطهای با منشیِ شرکتش ترک کرده بوده، با پایانِ جنگ به تهران برمیگردد و شوهرش، ناصر معاصر، را میبیند که ورشکسته شده و در حالِ رفتن به زندان است.
با استفاده از روش های پایین میتوانید این مطلب را برای دوستان خود به اشتراک بگذارید