در تابستان سال 1859 در آریزونا، یک پزشک تنها با اکراه موافقت میکند که یک برده تازه آزاد شده و دختر مرموز سفیدپوستش را در یک سفر پنج روزه در غرب خونین برای یافتن شفادهنده ایمان همراهی کند. زن باور دارد که دخترش تسخیر شده است، اما پزشک معتقد است که او تنها به بیماری مبتلاست. به هر حال، واقعیت این است که هر موجود زندهای که دختر با آن تماس پیدا میکند، به شکلی مرموز میمیرد…
هنوز نظری ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکند.